فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

بهترین هدیه زندگی

در ادامه تقلید صدای حیوانات

عزیزم صدای بوقلمون هم یادگرفتی وقتی می گم بوقلمون چی میگه، زبونتو تو دهانت میچرخونی و صدای بوقلمون در میاری. خاله عاطفه هم صدای کلاغو امروز برات تکرارکرد تا میگیم کلاغ چی میگه میگی قاقا البته جلو ماشین کلاغی آویزون کردیم تا سوار میشیم برات شعر پاییز میخونم و صدای قارقار در میارم.جالبه بدونی که اگرهم نتونی تکرار کنی به حرکت دهانمون دقت میکنی تا بتونی مدتی بعد تکرار کنی عزیزم فکر کنم یادم رفته بود برات بگم تو ماه رمضان بود که بابایی بهت انگور میداد و برات آهسته کلمه انگور تکرار میکرد و میگفتی angoo تا اینکه امشب دوباره انگور شنیدی و تکرار کردیangoo الهی مامان فدای جیگرش بشه   عکس روی تاب و عکس باروسری اضاف میشود ...
19 شهريور 1391

جاروبرقی میکشم

سلام بر خانواده عزیزم زیارتتون قبول دخترم فاطمه گلی، خاله جون فاطمه برات از سفر جاروبرقی هدیه آورده. بازش کردیم پس از روشن کردن باهاش جارو کشیدیم شماهم طبق معمول بلافاصله یاد گرفتی مث ما جاروشو رو زمین میکشی و روشن خاموش میکنی الهی که در پناه حق همیشه سالم و تندرست باشی و ما همیشه شاهد پیشرفتت باشیم                                                         آمی...
16 شهريور 1391

تقلید صدای حیوانات

سلام بر غنچه در حال رشدم دخترم دیشب به اتفاق خاله جون مریم شام مهمان باشگاه بودم تو راه برگشت من میگفتم دخترم ببعی چی میگه؟ شما گفتی: بع بع گفتم : هاپو میگه گفتی: هاپ هاپ گفتم :آقا گرگه چی میگه گفتی: هو هو (لبهاتو غنچه میکنی و میگی ) گفتم: میام میام(منظور پیشی) چی میگه و گفتی: میام میام الهی فدات بشم خرگوش کوچولوم . هر چی خاله جون اصرار کرد یه بار دیگه مکالمه رو تکرار کنی تا صداتو ضبط کنه تکرار نکردی. بعضی اوقات معتقدی به جمله معروف" اخبارو یکبار میگن" و هر چی ما اصرار به پخش مکرر داشته باشیم جز انکار از جنابعالی چیزی عایدمون نمیشه ناگفته نماند که تو خونه دایم درحال تمرین و تکرار صدای ح...
15 شهريور 1391

لپتونو بیارید جلو ...

چند وقته که بوس فرستادنو بهت یاد دادم تا اینکه دیشب تو پارک معلم ازت خواستم که انجام بدی خیلی خوشگل دستتو بردی جلو دهنت و یه بوس صدا دار کردی. حالا شما دوست عزیز اگه میخواید بدونید بوس فاطمه چه مزه ایه لپاتونو بیارید جلو 1_2_3 دخترم امروز بعدازظهر برات صندل راحت و نرمی گرفتم که شاید به ذوقش راه بری. عکس از اولین کفشت تو راه برگشت از ساعت 20 خوابیدی تا 23 بیدار شدی رفتیم خونه مامان فریده دیدن عمه مینا، خیلی شاد و سرحال بودی با مکعب هات برج میساختن و شما خراب میکردی   ...
15 شهريور 1391

لباسو میدونی باید چیکار کنی

سلام نفسم وقتی جورابتو میبینی میبری سمت پاهات و ادای پوشیدنو در میاری و میگی: جوابjooab هدسرتو که میبینی میدونی مربوط به مو میشه میبری سمت موهات زیپ کیف باباییو به راحتی باز میکنی و بازجویی میکنی دخترم امروز گفتم: فاطمه دس به قابلمه نزن، داغه، شما هم تکرارکردی دا ...
8 شهريور 1391

اعضائ صورت یاد گرفتم

وقتی میگم دماغ منو بگیر، دستتو به سمتش دراز میکنی و میخوای از جا بکنیش به همین علت جرا ندارم جای چشارو بهت بگم وقتی میگم گوشاتو یا گوشامو بگیر، دستتو به سمتشون میبری وقتی میگم موهاتو شونه کن، دست یا شونه را روش میکشی زبونتو میشناسی میگم ماربشو یا زبونتو در بیار، زبونتو در میاری وقتی میگم مامان یا عروسکتو نازی کن با دست پر مهرت رو سرم_ش_ میکشی و میگی:نانا خرگوشی و باهوشی ...
6 شهريور 1391

اخیرا..

  جوجوی دوست داشتنی ام سلاااااااااام *چندشبه که رو بالش خودم که از جنس پره و خیلی نرمه رو بهت دادم و روش میخوابونمت چون میدیدم نیمه شب ها همش میای سمتش و دوس داری روبالشم بخوابی.ظاهرا که خوشت میاد بالش زیر سرت باشه. البته فعلا بالشهای خودت مناسب نیس چون یه بار برات گذاشتم دیدم طولش کمه و در اثر غلتهای شبانه سرت ازروش برداشته میشه و ممکنه خدای نکرده گردنت درد بگیره *یاد گرفتی به پشتی یا جای گرم و نرم که میرسی، ازش رد نمیشی و مث آدم های خسته، راحت لم میدی و خستگی در میکنی اگه میل داشتی بگو چای، قلیونی چیزی هم واست بیاریم، خشک و خالی که نمیشه تعارف نکن *تکه کلامتم این روزا شده "میم" نمیدونم منظورت چیه به هرچی میر...
4 شهريور 1391

تنگ بوان

به نام پدید آورنده زیبایی ها پس از اتمام ماه مهمانی خدا، فرصت را غنیمت شمردیم و در روز شمار رسیدن به روز مبارک و فرخنده تولدت، عازم پیک نیک یک روزه به تنگ خوش آب و هوای بوان شدیم.همچنان که در لغت نامه دهخدا آمده یکی از 4 بهشت دنیاست. مکانی است که به دلیل وجود درختان تنومد گردو و انجیر و...زمین، آفتاب را کمتر میبیند. بوان منطقه سردسیری نورآباد ممسنی است که محل ییلاق عشایرمیباشد... سخن کوتاه بباید ولی در خاطرم بماند جایی کم نظیر و وصف ناپذیر. یک روز آرم و دل انگیز را در زیر درختان سر به فلک کشیده در کنار صدای دلنشین آبی که از دل کوه بیرون می جهد به تاریکی رساندن. در کنار همسر مهربان و فرشته پاک در کنار جوی آب نشست...
4 شهريور 1391

تاب تاب...

سلام بر دوستان خوبم،همراهان همیشگیم، سلام بر خانوم خودم دخترکم امروز مامان جون و خاله عاطفه زحمت کشیدن و رفتن واست تاب موزیکال گرفتن. رو میله بارفیکسشون نصبش کردن وقتی سوار شدی ما میگفتیم تاب تاب، تاب تاب ناگهان دیدیم که شما هم میگی "عباسی" صد البته که نه کاملا درست ولی تو مایه های همین، همگی ذوق زده شدیم. بعضی وقتا فکر میکنم اشتباه شنیدم سکوت میکنم ولی میبینم که نه بقیه هم شنیدن.آخه پیش از این تو خونه وقتی فیل سواری میکردی برات میخوندم تاب تاب عباسی... از اونجایی که خرگوشی زود یاد گرفتی ...
2 شهريور 1391